دخمـــــــــــــل پاكـــــــــ
دقت کردین ما ایرانیا وقتی بچه هستیم میگن بچه است، نمیفهمه!
هميشه از خود مي پرسم عشــــــــق چيست؟ اين شوري كه مي گويند به زندگــــــــــي معنا مي دهد،كجاست؟ و آيا در اين روزگار ســـــــردِآهن و فولاد هم يافت مي شود؟ در جستجويش بودم امـــــا هر چه بيشتر مي گذشت، بيشتر مطمئن مي شدم كه آن را فقط در افسانه ها مي تــــوان يافت. نااميد از رسيدن،در حاشيه جواني قدم مـــــــي زدم كه خدا تورا به مـــن هديه داد و من با تو به جواب رسيدم و دانســــــــتم عشق چيزي نيست جـــــز مهربـــــاني نگاه تو و انتظاري كه دلهـــــايمان براي ديدار دوباره مــــي كشد.
جمعه 26 خرداد 1391برچسب:, :: 22:13 :: نويسنده : sAmA مي نويسم....باز هم مثل هميشه از تنهايي و غربتم، به قلب سپيد كاغذ پناه مي برم از اين دنياي رنگارنگ به سپيدي ورق مي گريزم.باز هم دلم تنگ است دلتنگم براي تو......براي توئي كه نميدانم كجايي؟اصلاً خودم هم نميدانم كجايم؟ آيا در روياهايت نمي شنوي صداي پايم راكه از هر جاي دنيا به سوي تو پر مي گيرم؟ آيا نمي شنوي صداي قلبم ،نمي شنوى صداي قطره هاي اَشكم راكه هر شب صورتم را تر مي كنند؟ آيا نمي شنوي ناله هايم را آه.............بي وفا من چگونه بگويم دل تَنگم! تو چه ميداني دل تنگي چيست؟تو چه مي داني تنهائي چيست؟ تو از كجا مي داني در رويا زيستن بهتر از در دنيا بودن ! به شرط آنكه آن رويا تو باشي تو كه رويايي ... آري براي من تو تنها رويايي،رويايي كه نمي گذارند دنيايم شود نمي گذارند..... جمعه 26 خرداد 1391برچسب:, :: 16:54 :: نويسنده : sAmA
پيوندها
نويسندگان |
||
![]() |